اين كبابي‌هاي غشي!

حكايت اول

چند وقت پيش ميهمان داشتيم؛ رفتم كبابي و چندين سيخ كباب سفارش دادم. وقتي داشت سيخ‌ها را داخل نان مي‌كشيد، احساس كردم يك سيخ كم گذاشت. فكر كردم كه چطور بگم كه بهش بر نخوره يا خودم ضايع نشم؛ گفتم: آقا فكر كنم يك سيخ اضافه گذاشتيد! از من اصرار و از اون انكار تا بالاخره راضي شد به شمارش كباب‌ها. بعد از شمارش معلوم شد حدس من درست بوده است.

حكايت دوم

ديشب به يك كبابي ديگر رفتم و باز هم چندين سيخ كباب سفارش دادم. حين آماده شدن سفارش، براي جابجايي ماشين به خيابان رفتم و وقتي برگشتم ديدم غذا آماده و بسته‌بندي شده است. با رسيدن به خانه متوجه شدم به جاي هشت سيخ كباب، هفت سيخ لاي نان‌ها جاسازي شده است! وقتي با كبابي تماس گرفتم، بهانه آوردند كه سرمان شلوغ است كه بنده عرض كردم اتفاقا من تنها مشتري شما در داخل مغازه بودم كه طرف بدون هيچ عذرخواهي گفت حالا بعدا بياييد و پولش را بگيريد!

نتيجه‌گيري

سر در نميارم، چرا اين كبابي‌هاي عزيز هميشه به اون طرف غش مي‌كنند و نشد يك بار هم اشتباهي، يك سيخ اضافه براي مشتري بگذارند؟؟!!

فوت كوزه‌گري 14 - هم‌نوايي كلاچ و ترمز!

گذشته از تعويض دنده، گرفتن كلاچ و يا به عبارتي، جدا كردن موتور از گيربكس فقط زماني لازم است كه در اثر كاهش قابل توجه سرعت خودرو، موتور در آستانه خاموش‌شدن قرار بگيرد، اما بعضي‌ها عادت دارند به محض اشاره به پدال ترمز حتي در سرعت‌هاي بالا، پدال كلاچ را هم به طور همزمان فشار دهند. اين كار چند اشكال دارد: افزايش استهلاك سيستم انتقال نيرو، از دست دادن ترمز موتور، كاهش نيروي بوستر ترمز به دليل افت دور موتور و خستگي بي‌مورد پاي چپ. حتي اگر در توقف‌هاي شديد، موتور خاموش شود، بهتر از اين است كه كاهش توان ترمزگيري و افزايش احتمال تصادف را داشته باشيم.

استواري در نرمي است

 دوقطره آب كه به هم نزديك شوند، يك قطره بزرگ‌تر تشكيل ميدهند...
اما دو تكه سنگ هيچ‌گاه با هم يكی نمی‌شوند! 

پس هر چه سخت‌تر و قالبی‌تر باشيم، فهم ديگران برايمان مشكل‌تر شده و در نتيجه امکان بزرگ‌ترشدن‌مان نيز كاهش می‌یابد... 

آب در عين نرمی و لطافت در مقايسه با سنگ به مراتب سر‌سخت‌تر و در رسيدن به هدف خود لجوج‌تر و مصمم‌تر است.
سنگ، پشت اولين مانع جدی می‌ايستد، ما آب راه خود را به سمت دريا می يابد. 
در زندگی، معنای واقعی سرسختی، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت بايد جستجو كرد. 

گاهی لازم است كوتاه بيايی...
گاهی نمی‌توان بخشید و گذشت... اما می‌توان چشمان را بست و عبور کرد.
گاهی مجبور می‌شوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت ديگر بدوز که نبینی.... ولی با آگاهی و شناخت؛ و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت… 

 

فوت كوزه‌گري 13 - داغ كردن موتور

فرض كنيد در يك سربالايي تند به صورت پُرگاز حركت كرده‌ايد، يا ترموستات از كار افتاده است، يا اين كه آب موتور به دليل سوراخ شدن رادياتور بسيار كم شده است؛ در چنين حالت‌هايي، موتور بيش از حد معمول داغ مي‌شود و آمپر آب بالاتر از حد مجاز مي‌ايستد. هر وقت چنين شد، خودرو را به كناري هدايت كنيد و بگذاريد موتور، لااقل يك دقيقه درجا كار كند. هيچ وقت بلافاصله موتور را خاموش نكنيد، چون احتمال آسيب به آن وجود دارد؛ در عوض، هر سي‌ثانيه آن را چند لحظه روشن و سپس خاموش كنيد. با اين كار، حرارتِ انباشته در درون موتور، فرصت انتقال به مايع خنك‌كننده را پيدا مي‌كند و قطعات دچار گريپاژ نخواهند شد.

نظر شما چيست؟

خيلي وقت بود يه گير اساسي نداده بودم، اما امروز تصميم گرفتم به يكي از عجايب كشورمون گير بدم.

حتما ديديد كه بعضي وقت‌ها آدم از مغزش دود بلند ميشه و هيچ كاري هم از دستش بر نمي‌آد، جز تعجب و تاسف. يكي از اين مواقع، ديروز بود كه براي خريد به ميوه‌فروشي رفته بودم؛ البته اولين بار نبود كه با چنين موردي روبرو مي‌شدم اما لختي تامل و تفكر باعث شد دود از كله‌‌ام بلند بشه كه چرا ميوه‌اي به نام موز كه از كشوري در آمريكاي جنوبي با 18000 كيلومتر مسافت و دلار 3600 توماني وارد كشور مي‌شود، كيلويي 6-5 هزار تومان است و ميوه‌هاي داخلي كه از شهرهاي مجاور خودمان تهيه مي‌شود و هيچ‌گونه ارزبري هم ندارد، به قيمت هر كيلو 12 هزار تومان به خلق‌الله تحميل مي‌شود؟ واقعا عجيب و سوزنده نيست؟ انگور و هلو و زردآلو و گيلاس و آلبالو كه همگي ساخت داخل هم هستند، قيمت‌شان بيش از دو برابر ميوه‌اي است كه مستقيما با ارز آزاد و اين همه كرايه حمل و دلالي و غيره و با بسته‌بندي و لفافه‌بندي استاندارد وارد كشور مي‌شود؟ به نظر من كه يك جاي كار مي‌لنگد؛ شما را نمي‌دانم.

گذشته از مقايسه قيمت موز با ميوه‌هاي ديگر، يك سوال هم اين كه با اين قيمت‌ها كه ظاهرا قصد پايين آمدن هم ندارند، بدبختي كه دستش به دهنش نميرسه چطور بايد جواب بچه‌اش رو بده كه دل كوچيكش هوس گيلاس و هلو كرده؟

فوت كوزه‌گري 12 - رد كردن جلويي

اگر پشت خودروي ديگري در حال حركت هستيد و آن خودرو ناگهان در مسير مستقيم، ترمز مي‌كند، هيچ وقت بدون دانستن علت اين امر، سعي نكنيد آن را رد و از كنارش عبور كنيد؛ اول اين كه شايد او براي عابر پياده‌اي ترمز كرده است كه اگر از آن غافل باشيد و بويژه سرعت‌تان زياد باشد، ممكن است با عابر برخورد كنيد. دوم اين كه اين كار مستلزم تغيير لاين است و مي‌تواند براي خودرويي كه در لاين كناري شما در حركت است و همين طور خود شما، خطرساز باشد.

هدف زندگي

امروز كه از خواب بيدار شدم، از خود پرسيدم:
زندگی چه می‌گويد؟
جواب را در اتاقم پيدا كردم.
سقف گفت: اهداف بلند داشته باش!
پنجره گفت: دنيا را بنگر!
ساعت گفت: هر ثانيه با ارزش است!
آيينه گفت: پيش از هر كار، به بازتاب آن بينديش!
تقويم گفت: به‌روز باش!
در گفت: در راه هدف‌هايت سختی‌ها را هُل بده و كنار بزن!
زمين گفت: با فروتنی نيايش كن!
و در آخر، تخت‌خواب گفت : ولش کن بابا، بگیر بخواب!!!

 

حكايت

مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد؛ راننده بقیه پول را که برمی‌گرداند، ۲۰ سنت اضافه می دهد!  می گفت: چند ثانيه‌ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟  آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی … گذشت و به مقصد رسیدیم، موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. پرسیدم بابت چی؟ گفت می‌خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز کمی مردد بودم؛ وقتی دیدم سوار ماشینم شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم. فردا خدمت می‌رسیم.

 تعریف می کرد: تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد؛ من مشغول خودم بودم، در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می‌فروختم!!

فوت كوزه‌گري 11 - تعويض ايمن

ايمني در پنچري

 وقتي كه داريد چرخ زاپاس را با چرخ پنچر عوض مي‌كنيد، حواس‌تان باشد:

۱- جك را كج نزنيد، چون در اين صورت احتمال افتادن خودرو بيشتر مي‌شود،

۲- ترمزدستي را بكشيد و دنده را هم درگير كنيد،

۳- چرخ پنچر را كه در آورديد، اول آن را به صورت افقي زير بدنه و نزديك به جاي خودش بگذاريد، بعد به سراغ زاپاس و بقيه كارها برويد. اين كار باعث مي‌شود اگر هم خداي ناكرده جك از زير ماشين در رفت، اتاق روي رينگ چرخ پنچر بيفتد و از صدمه به بدنه و مهم‌تر از آن، خودمان جلوگيري شود،

۴- سفت كردن نهايي پيچ‌ها هم يادتان نرود. ضمنا پيچ‌ها را يك در ميان سفت كنيد، نه پشت سر هم.

معضلي به نام تلويزيون

قديم‌ها خبري از تلويزيون نبود و اگر هم بود، برنامه‌هايش از 10 صبح شروع مي‌شد تا حدود سه بعدازظهر، و عصر هم از پنج شروع مي‌شد تا حدود 10 شب كه با سرود ملي قديمي «شد جمهوري اسلامي به پا» به پايان مي‌رسيد. در آن ايام نه آن چنان فيلمي بود نه سريالي كه مردم را پاي جعبه جادويي ميخ‌كوب كند و به قول ظريفي، مردم در خانه‌ها و در ميهماني‌ها، دور هم مي‌نشستند، اما الان دور تلويزيون حلقه مي‌زنند. اين پديده قرن در سال‌هاي اخير و با گسترده شدن ساعات پخش كه عملا 24 ساعته شده و نيز تنوع برنامه‌ها، به موضوعي مهم و قابل بحث تبديل شده است، چه اين كه تلويزيون باعث شده تا خانواده‌ها وقت كم‌تري را به گفت و گو با يكديگر بگذرانند. والدين و فرزندان به جاي صحبت،‌ هم‌فكري، تبادل اطلاعات روزانه يا احيانا بازي با هم كه به تعالي و شكوفايي اعضاي خانواده منجر مي‌شود، فقط به صورت فيزيكي در كنار هم مي‌نشينند و فكر و حواس‌شان معطوف برنامه مورد نظر در اين رسانه فراگير مي‌شود.

در ميهماني‌ها هم نه انگار كه ميهمان و ميزبان بعد از مدت‌هاست كه يكديگر را مي‌بينند و بايد در اين چند ساعت مختصر، نهايت بهره را از كنار هم بودن ببرند و صله رحم واقعي به جاي آورند؛ همان صله رحمي كه به گفته بزرگان، منشاء خير و بركت است. گويي اينان در منزل خود تلويزيون ندارند كه در ميهماني هم از تماشاي سريال يا برنامه مورد علاقه خود نمي‌گذرند؛ شايد هم ارزش اين برنامه‌ها از جايگاهي كه براي روابط فردي و خانوادگي قائل هستيم بيش‌تر شده است كه اين هم جاي تامل و مداقه دارد.

اگر مختصر درايتي به خرج داده و در زندگي، به هر چيزي جايگاه و اهميت خود را بدهيم و نقش مختص به خودش را تعريف كنيم، قطعا خواهيم توانست تعادل و توازني ميان امور مختلف برقرار كنيم و اجازه ندهيم به اركان خانواده، كار و زندگي كه مهم‌ترين اولويت‌هاي همه ما هستند، لطمه‌اي وارد شود.