قرباني
ديروز توي پاركينگ منزل، ماشين تازه خريداري شده يكي از همسايه ها را ديدم و توجهم جلب شد به خوني كه روي پلاك ماليده شده بود؛ با خودم گفتم يه سوژه جديد براي گير دادن.
صرف نظر از اين كه حكمت و فلسفه قرباني كردن چيه و هدف و نتايج آن از چه قراره، برام جالب بود كه اغلب مردم بنابر دليل نامعلومي اعتقاد دارند كه حتما بايد خون قرباني به وسيله مورد نظر ماليده بشه و معمولا هم فقط پلاك ماشين رو به رسميت مي شناسند! در حالي كه به نظر من نفس قرباني كردن (يا بهتر بگم، خيرات كردن) مهم هست و اين كه شما گوشت قرباني يا آش نذري يا هر چيز ديگري رو به نيازمندان و كساني كه از گرفتن اون خوشحال ميشن برسوني، نه اين كه گوشتش رو به در و همسايه و فاميل كه شايد نيازي هم نداشته باشند بدي و دل و جگرش رو هم براي خودت نگهداري كه شب كباب كني و صفا! كمي از خونش رو هم بمالي روي پلاك كه نقش بيمه بدنه رو بازي كنه . . .
خيلي از ما ايراني ها به جاي اين كه كمي به كارهامون و هدف و نتيجهش فكر كنيم (فكر كردن به عنوان كاري كه اكيدا در دين توصيه شده) فقط يك سري تشريفات ظاهري رو از كودكي ياد گرفتيم و مدام همونها رو تكرار ميكنيم، بدون اين كه كسي درباره فلسفه و به قول داروسازها «مكانيسم اثر» اون با ما صحبت كرده باشه . . .