خلافكارهاي طلبكار

من واقعا نميدونم چرا بعضي از آدم‌ها اينقدر پررو هستند؟ خلاف مي كنند و تازه طلبكار هم هستند. حتما براتون پيش اومده كه يه ماشين از روبرو به صورت ورود ممنوع بياد و تازه توقع داشته باشه كه نه تنها بهش راه بديد، بلكه بعضي وقت ها دنده عقب بريد كه آقا با خيال راحت گذر كنند! اگر هم به اين آدم هاي پررو راه نديد، با كمال بي شرمي به آدم پرخاش هم مي كنند. يه نمونه ديگه كه پريروز برام پيش اومد اين كه داشتم مي‌رفتم نمايشگاه كتاب؛ به خاطر راه‌بندان با مترو رفتم. موقع برگشت، مترو بيش از حد شلوغ بود و مردم كاملا همديگر رو هل مي دادند تا بتونن سوار بشن؛ توي اين هيري بيري يك خانمي هم كه به جاي سوار شدن در واگن مخصوص بانوان، به قسمت آقايان اومده بود با پر رويي تمام به مردها تشر مي زد كه فاصله‌شون رو رعايت كنند، اون هم توي اون شرايط كه اگر سوزن مي انداختي، به زمين نمي رسيد. آقاهه بهش گفت شما چرا به قسمت آقايان اومدي، ايشون هم باز با پررويي گفت دلم خواست! خانمه فقط شانس آورد كه با من طرف نشد، وگرنه همچين قشنگ جوابش رو مي دادم كه دهن گشادش بسته شه! تازه ايشون وقتي كه ديد واگن ها اينقدر شلوغ شده، مي تونست خيلي راحت پياده بشه و مجددا در همان قطار، وارد بخش بانوان بشه اما چسبيده بود به ميله و كنده هم نمي شد.

پيشاپيش از تمام خانم هاي پاك و با ادب عذر خواهي مي كنم؛ بالاخره از اين جور آدمهاي پر رو هم پيدا مي شه تا بهانه اي باشند براي مطالب وبلاگ ما.

يواش قارداش،‌ امان از صافكار و نقاش

بچه ها سلام

اميدوارم به خاطر غيبت چند ماهه اي كه داشتم منو ببخشيد؛ گرفتاري هاي شب عيد بود و بعدش هم رخوت بهاري . . . مگه ميشه صبح ها از خواب بيدار شد؟ مصيبتي است عظمي.

راستش دليل اين نوشتارم، حماقت يك جوان نادان شد. توي ايام عيد يك احمقي با سرعت زياد و دنده عقب اومد و كوبيد به ماشين ما؛ البته ما در همون چند ثانيه، كليه تدابير رو اتخاذ كرديم و حتي‌الامكان فرار كرديم اما بالاخره ته ماشين گرفت. بگذريم از اين كه به خاطر بي احتياطي يك جوان با كله اي پر از باد، كلي توي دردسر افتاديم اما بالاخره چند روز پيش فرصتي شد تا ماشين رو بديم به دست صافكار و نقاش. اين تجربه رو هم از قبل داشتم كه اصولا تعميركار – از هر نوع كه باشه – اگر بتونه وسيله‌ات رو درست كنه، قطعا يك جاي ديگه اون رو خراب مي كنه و اين موضوع در مورد حداقل 90 درصد از تعميركارهاي ايراني صدق مي كنه؛ خب دلايلي هم داره از جمله حرفه‌اي نبودن و عدم آموزش كافي، عدم صرف وقت كافي به خاطر رسيدن به حداكثر سود، عدم توجه كافي به حقوق مشتري، بعضا عدم صداقت و الخ.

خلاصه ماشين رو داديم دست صافكاري كه يكي از تميزترين صافكار و نقاش هاي منطقه بود، به اين اميد كه ماشين رو همون طور كه داديم، تحويل بگيريم اما باز هم بنا به عادت مالوف، گرچه محل آسيب ديده درست شده بود و انصافا تميز هم در آورده بود، باز هم شلختگي هايي توي كار داشت كه آدم رو كمي دل‌چركين مي كرد. بعد از اين كه ماشين رو گرفتم، بردمش كارواش و يك اسپري هم به لاستيك ها زدم. تازه وقتي ماشين تميز شد فهميدم كه اولا يك لايه گرد رنگ (گرد به فتح گاف) روي صندوق عقب نشسته كه با لمس دست احساس ميشه، ثانيا مقداري بتونه روي جاهايي از سپر عقب ماليده كه به سختي ميشه پاكش كرد، ثالثا دست رنگي نقاش (البته با رنگي غير از رنگ ماشين) روي ستون وسط ماليده، رابعا يك قطعه لاستيكي داخل محفظه در باك كنده شده، خامسا . . . .

دردسرتون ندم، اين از كسي كه مثلا يكي از صافكار نقاش هاي تميزكار بود، واي به حال اونايي كه مقداري هم شلخته هستند.

در مورد تعميركارهاي اين چنيني درد دل زياده،‌ مخصوصا در بخش تعميرات (چه وسايل الكترونيكي و چه موتوري و امثالهم)، اما آرزو مي كنم كه روزي در اين كشور، همه كساني كه در صنوف خدماتي مشغول به كار هستند اولا كار خودشون رو «بلد» باشند، ثانيا اين بلد بودن رو با صداقت و وجدان به مردم ارائه كنند.