يكي از عادت‌هاي ناپسند اغلب ما ايراني ها، نگاه كردن به ديگران است، ديگراني كه اصلا نمي شناسيمشان. شايد شما هم يكي از كساني باشيد كه از اين موضوع شاكي هستند: در خيابان، در اتوبوس و مترو، در فروشگاه، در ميهماني، و خلاصه در هر جا كه غريبه ها حضور داشته باشند، بر حسب عادت زل مي زنيم به چشمان طرف. مخصوصا در خيابان بيشتر حواسمان به ديگران است كه چه قيافه اي دارند، چه آرايشي كرده اند، چه لباسي پوشيده اند، چه طور راه مي روند، با چه كسي راه مي روند، چه مي كنند، و حتي در سرشان چه مي گذرد!

در چند كشوري كه به اقتضاي كار در آنها حضور داشته ام، هيچ كشوري را نديدم كه اين قدر مردم به همديگر نگاه كنند و به كار ديگران سرك بكشند. در اروپا كه اصلا كسي با كسي كار ندارد و البته اين به آن معني نيست كه در آنجا عاطفه وجود ندارد (چون بعضي ها سريع اين توجيه را به كار مي برند) و صد البته نگاه كردن ما ايراني ها به همديگر هم به اين معني نيست كه ما خيلي اهل عاطفه هستيم. در حقيقت عاطفي بودن ما انسان ها موقع حوادث معلوم مي شود كه قطعا نمونه هاي ايراني و خارجي آن را ديده ويا شنيده ايد.

در كشورهاي مترقي، اغلب مردم وقتي سوار مترو يا اتوبوس مي شوند، سريع يك كتاب از كوله يا كيف‌شان در آورده و حتي سرپايي، مشغول مطالعه مي شوند؛ ولو مسير به قدر يك ايستگاه باشد. اگر هم ايراني بازي در بياوري و به كسي نگاه كني، اگر نگاهت بيشتر از يك ثانيه طول بكشد طرف توجهش جلب شده و فكر مي كند تو او را مي شناسي يا كاري با او داري.

نگاه كردن ما ايراني ها محدود به چهره ها نمي شود و بسياري از ما عادت داريم كه مثلا ببينيم بغل دستي‌مان مشغول مطالعه چه چيزي است يا چه پيامكي دارد ارسال مي كند! قصد دارم در مطلب بعدي، درباره حريم شخصي و حفظ آن در اماكن عمومي از جمله صف ها بنويسم . . . .