مطلبي كه ميخواهم بنويسم البته برخلاف تيتر، اصلا ادبي يا عاطفي نيست، بلكه كاملا اجتماعي است. دقت كرده‌ايد بعضي ها پشت چراغ قرمز كه ايستاده اند، اگر كمي مقيد به قانون باشند تا ثانيه 10 تايمر شمارش معكوس، پشت خط عابر توقف مي كنند. با يك رقمي شدن تايمر، روي خط قرار مي گيرند و همين طور به تدريج جلو مي روند، تا جايي كه حتي به وسط چهارراه مي رسند اما جرات رفتن هم ندارند؛ شايد دوربيني، ماموري، نامحسوسي چيزي در كار باشد. وقتي كه تايمر، عدد 3 را نشان مي دهد ديگر بوق بقيه ماشين ها هم به صدا در مي آيد و آن كه قبلا حركت كرده بود پدال كلاچ را رها كرده و روي عدد 2 از چراغ مي گذرد . . .  خيلي هم ربطي به شرايط محيطي نداره؛ كولر روشن و بدون كولر، توي سرما و گرما، پولدار و ندار تقريبا يك رفتار را بروز مي دهند.

نمي دانم اين رفتار، عصبي بودن و كلافگي مردم را نشان مي دهد يا عجول بودنشان را، ولي او كه در ثانيه 2 از چراغ مي گذرد هيچ وقت به اين فكر نكرده كه اين 2 ثانيه چه مشكلي را حل كرد؟ تو كه مي خواهي از چراغ قرمز رد شوي، چرا تا ثانيه 2 صبر مي كني، خب همان اول برو چون جريمه هر دو حالت، يكي است. 

 عمر كه به سر رفت، چه شيرين و چه تلخ؛ پيمانه چو پر گشت، چه بغداد و چه بلخ

 نه، نه، اين يكي بهتره: آب كه از سر گذشت، چه يك وجب، چه صد وجب.

 چراغ راهنمايي

پي نوشت: ببخشيد، اين عكس رو موقعي انداختم كه تايمر در ايران اختراع نشده بود!